در غار تار جهل به دنبال روزنی
در غار تار جهل به دنبال روزنی
امان از دست آن کس که دو روست چو دیوی ددمنش ، بی چشم و روست
اگر در نزد تو چون آدم است مکن باور که این یک نیمه روست
برای دست یابی به هدف نه دشمن می شناسد او نه دوست
چو خر از هر چمن جوید علف چراگاهش شکر آب دو دوست
کلامش بی بها پر از دروغ قسم بی خود خورد بی آبروست
سرشته ذات وی با اختلاس کلاغی دانه دزد و کینه جوست
سرانجامِ دو رو، نادر چه شد ؟ ذلیلی شد نه پُز ماندش نه پوست
دکتر نادر نوری ( نافذ) بهمن 96
مکوب کس را
مکوب حق را خود بلند گردی مکن دگر تلخ تا که قند گردی
چه قول داده جهان که در هوایش دچار رفتار ناپسند گردی ؟
به هوش باش این بنا وفا ندارد بدان بعید است بهره مند گردی
دکتر نادر نوری دی 96
سنگ به خرچنگ خرافات زنید
آتش در آغُلِ آفات زنید
پشت به گفتار خرد کوب کنید
تیشه به ریشه ی مماشات زنید
غرق خیالات مگردید دگر
سد پل بر روی خیالات زنید
از خرد خویش بگیرید کمک
چنگ به مایه ی مباهات زنید
روح و روان نادر زخم گرفت
مرهم زخمی به جراحات زنید
چشمه ی پر آب بجویید شما
آبی به عقل جماعات زنید
دکتر نادر نوری
بر گرفته از وبلاگ دکتر نادر نوری golalinoory.blog.ir
پشیمانم که آزردم دلی را پریشانم زکف دادم گلی را
کجا رفتی ؟ سدایم کن دوباره سدایت حل کند هر مشکلی را
دکتر نادر نوری دی 96
نمی خواهم سراب
ازکجا جویم خدا یک جرعه آب
تشنه ام امّا نمی خواهم سراب
کیست که پاسخ دهد به یک سوال
پاسخی پایا نه حرفی چون حُباب
در حقیقت پرسشی اندیشه زاست
بی گمان بیدار گرداند زخواب
ما که داریم این همه فاضل، چرا
فضل هایشان نمی بخشد جواب
هر بلایی که به کشور می رسد
از تحجّراست و وجدان خراب
اختلاس ورانت خواری چون دو دیو
می کِشند اکنون وطن در منجلاب
این همه وجدان آلوده سَم است
کاش می شد شست وجدان را درآب
زهد و تقوا گشته تنها یک شعار
توبه فرما خود نترسد از عذاب
فَاستَقِم1 نادر ولی طغیان مکن
عاقبت پس می دهند آنان حساب
1- سوره هود 112
سیاسَت سیاسْت !
هزار آفرین بر سیاست مدار که نه دزد باشد نه چون گرگ هار
فروتن فدا کارفردی امین نه چون لاشه خواری که کرده کمین
به دامش مشو چون سیا سَت سیا سْت مکن خویش برده چو پر از ریا ست
ز شادیِ مردم تو خشنود باش وکیلی خردمند و پر سود باش
چو دستی بگیری مگو پا ببوس منه هیچ منت مشو اُختپوس
به فریاد کشور برس ای دلیر که پژمرد دلها , بر آمد نفیر
پلید است و پست آن سیا ست مدار نمایش چو موسا خفایش چو مار
ندارد به جز پند (نادر) نشان دلا تا توانی به دل آن نشان
دریغ از آن کودک و نو باوه است
که مغزش انبار ترس و یاوه است
دریغ از این درس های بی شمار
که بی ارزش بود و در حدّ شعار
بر گرفته از وبلاگ دکتر نادر نوری کرمانشاه